سینمای زندگی

همه چی از خودم و برای خودم

سینمای زندگی

همه چی از خودم و برای خودم

سلام دوباره

همه میگن هر اومدنی یه رفتنی داره ولی رفتن من اومدن داشت بعد یه سال دوباره سرو کلم پیدا شد. حالا نمیدونم ایندفعه میمونم یا نا ولی الان که فعلا حسشو دارم.

یک سال دیگه بزرگتر شدم شایدم بهتر باشه بگم یه سال دیگه به مرگ نزدیک شدم ولی...

خوب دیگه این حرفا مهم نیست منم اومد تا دوباره بنویسم. از چیشو خودمم نمیدونم!!

حالا فعلا خداحافظ تا بعدن!

خستم

سلام:
 امروز خیلی خستم، 2 ساعت پیش که از باشگاه اومد خستگیم چند برابر شد ولی خوب عادت داریم دیگه.
دلم خیلی گرفته نمی دونم باید چیکار کنم. همه وقتی دلشون می گیره میان با من درد و دل می کنن ولی خود من نمی دونم باید چیکار کنم.
اصلا این زندگی لعنتی بدجور یکنواخت شده. آدما همه بی معرفتن. همه جز خودشون کس دیگه ای رو نمی بینن. ظاهرشون یه چیز دیگرو می گه ولی همشون رفیق راه نیستن. اصلا ولش کن چرا الکی ناراحت شم، دنیا همینه دیگه باید بگردی تا یه آدم بامعرفت پیرا کنی ولی می ترسم عمرم تموم شه و این آدم پیدا نشه.
حالا بهتر شدم وقتی میام اینجا یه چیزی میگم حالم بهتر میشه انگار داری واسه یکی درد و دل می کنی.
تا بعد خداحافظ .

چرا؟

سلام:

امروز خیلی حالم گرفتس اومدم بنویسم تا شاید یه خورده راحت شم.

نمودنم از کجا باید بنویسم ولی می‌خوام بگم خیلی خستم، خسته از زندگی از روزگار از آدماش. آدما خیلی بی‌معرفتن یا حداقل اینجوری نشون می‌دن.

نمی‌دونم کجای زندگی رو کج رفتم که اینطوری یکنواخت و نا امید کننده از آب در اومده. خیلیا می‌گن زندگی تو این مملکت اینجوریه. ولی خوب منم اینو می‌گم پس چرا اون کسی که همش بهش خوش می گذره دردای منو نداره. یکی می گه اون بی درده و این بدترین درد دنیاست. منم مجبورم قبول کنم چون راه دیگه ای ندارم. ولی همه می گن آیندتو بساز منم دارم همینکارو می‌کنم و بزرگترین مشکلی که دارم از همینجا شروع می‌شه، اون اینه که هرچی تلاشمو بیشتر می‌کنم و هرچی بیشتر می‌گذره به این نتیجه دارم می رسم که تلاشام بی‌نتیجه می مونه چراشو خودمم نمی دونم ولی خوب دیگه بقول رضا صادقی‌ که می‌گه : شایدم ما ندونستیم زندگی چه شکلیه، کی سرکاره کی نیست اصلا دنیا دست کیه، ما به هرحال می‌پریم بی سرو دل بی پروبال، ما به مشکی دلخوشیم دورنگیارو بی خیال!

وسلام